کد مطلب:152257 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:170

زنده شدن مردگان به برکت حضرت امام حسین و حضرت ابوالفضل
زنده شدن آقا شیخ محمد حسین قمشه ای بواسطه ی توسل مادرش به امام حسین علیه السلام

مرحوم آقا میرزا محمود قدس سره فرمود: مرحوم آقا شیخ حسین قمشه ای - از فضلاء و تلامیذ و شاگردان مرحوم آقا سید مرتضی كشمیری - به نام «از گور گریخته» مشهور بود و سبب این شهرت، آن چنان كه از خود آن مرحوم شنیدم، آن بود كه ایشان در سن هیجده سالگی در قمشه مبتلا به مرض حصبه می شود و هر روز مرضش سخت تر می گردد.

اتفاقا آن زمان، فصل انگور بوده و انگور زیادی در همان اطاقی كه مریض بوده است می گذارند. ایشان بدون اطلاع دیگران به صورت پنهانی مقدار زیادی از آن انگورها را تناول می كند و پس از آن مرضش شدیدتر می شود، و بالاخره می میرد!

وقتی حاضرین این صحنه را می بینند، گریان می شوند. در این لحظه مادرش وارد می شود و مشاهده می كند كه فرزندش مرده است. مادر می گوید: كسی حق ندارد


دست به جنازه فرزندم بزند تا من برگردم!

مادر فورا قرآن مجید را برمی دارد و به پشت بام منزل می رود و در آنجا شروع به تضرع به حضرت پروردگار و قرآن و علی الخصوص توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام می كند و وجود مقدس آن حضرت را شفیع قرار می دهد و می گوید: ای حسین جان! تا فرزندم را به من برنگردانی، دست از تو برنمی دارم.

چند دقیقه از این تضرع ها و دعاها نگذشته بود، كه جان به كالبد آقا شیخ محمد حسین برمی گردد و به اطراف خود نظر می كند و چون مادرش را نمی بیند، می گوید: به والده بگویید بیاید، زیرا خداوند مرا به حضرت اباعبدالله علیه السلام بخشید!

حاضرین به مادرش شیخ محمد حسین خبر دادند. سپس شیخ محمد حسین نحوه ی بازگشت مجدد خویش را به این دنیا، چنین نقل می كند:

چون مرگ من رسید، دو شخص نورانی سفید پوش نزدم حاضر شدند و گفتند: چه باكی داری؟ گفتم: تمام اعضایم درد می كند! در این هنگام یكی از آنها دست بر پایم كشید، پایم راحت شد و هر چه دست را به سمت بالا می آورد، درد بدنم برطرف می شد. تا اینكه یكدفعه دیدم تمام اهل خانه گریان شدند. هر چه خواستم به آنها بفهمانم كه من راحت شده ام، نتوانستم. تا بالاخره آن دو نفر مرا به سمت بالا حركت دادند و از این حركت بسیار خوشحال بودم.

در بین راه شخص بزرگوار نورانی در جلوی من حاضر شد و به آن دو نفر فرمود: ما سی سال عمر به این شخص عطا كردیم و این عطای عمر در اثر توسل ماردش به ما بود. شما او را برگردانید!

این دو نفر به سرعت مرا برگرداندند و ناگهان چشم خود را باز كردم و اطرافیان را گریان دیدم.


آنگاه به مادر خود گفتم: ای مادر، توسل شما به ابی عبدالله الحسین علیه السلام پذیرفته شد و به من سی سال عمر دادند.

آیت الله شهید دستغیب قدس سره در پایان این مطلب را اضافه فرموده اند كه اغلب آقایان نجف، این داستان را از خود آقا شیخ محمد حسین شنیده بودند و همه ی آنها منتظر مرگ او در رأس سی سال بودند. بالاخره حادثه ارتحال ایشان در همان رأس سی سال، در نجف اشرف اتفاق افتاد و ایشان مرحوم گردید. [1] .


[1] داستانهاي شگفت ص 39 - كرامات الحسينيه ج 2 ص 110.